سلام دوستان در این درس می خواهیم با هم نگاهی داشته باشیم به قیدهای زمانی در زبان آلمانی.
قید های زمانی یا Temporaladverbien در زبان آلمانی ، آن دسته از قیدها هستند که توسط آنها ما می توانیم در جملاتمان اشاره ی به زمان نیز داشته باشیم.
البته در دروس گذشته در مورد قیدها صحبت کرده ایم ، اما هدف ما در این درس این است که شما عزیزان با قیدهای زمان ، بیشتر آشنا شوید و از نحوه استفاده و کاربرد آنها شناخت کافی پیدا کنید.
اما قیدهای زمانی به همراه مثال :
eben همين طور ، همين ، همان , در همين لحظه ، تازه ، الآن ، فورى ، به تازگى ، همين حالا
?Was hat du eben gesagt
تو الان چی گفتی؟
Ich muss das eben noch nachprüfen
من باید آنرا هم در همین لحظه مرور کنم.
Er war eben noch hier
او هم همین حالا اینجا بود.
nachher پس از آن ، بعد از آن ، سپس ، از آن پس
.
Jetzt mache ich erst mal meine Arbeit fertig, nachher kann ich dir helfen
من تازه الان کارم را تمام می کنم ، پس از آن می توانم به تو کمک کنم.
Ich komme nachher noch bei dir vorbei
من پس از آن نیز می آیم به تو سر میزنم.
endlich بالاخره ، سرانجام ، پايان پذير ، تمام شدنى
?Wann bist du endlich fertig
پس کی بالاخره تو کارت رو تمام می کنی ؟
Er ist endlich doch noch gekommen
او هم بالاخره اومدش
anfangs در بدو امر ، در آغاز كار ، در شروع ِ
Anfangs des Jahres
در شروع ِ سال
Anfangs der Woche
در آغاز هفته
bald به زودى ، بلافاصله ، فوراً , قريب ، تقريباً ، حدوداً
Ich komme bald wieder
من به زودی دوباره می آیم
Nicht so bald einschlafen können
بلافاصله نتوان خوابیدن
damals در آن مواقع ، آن زمان ها ، آن وقت
Seit damals hat sich viel geändert
از زمان های خیلی گذشته چیزهای زیادی تغییر کرده اند.
Er lebte damals noch zu Hause
او آن زمان ها هنوز در خانه به سر می برد ( زندگی میکرد )
eher زودتر ، قبلاً ، سابقاً ، بيشتر ، بهتر ، مطلوب تر
Ich war eher da als Sie
من از شما زودتر اینجا بودم.
Je eher, je lieber
هر چه زودتر ، هر چه بهتر
heutzutage در اين روزها ، امروزه
So etwas ist heutzutage kein Problem mehr
خیلی چیزها امروزه مشکل به حساب نمی آیند.
neulich بتازگى ، اخيراً ، جديداً
Ich hatte neulich das Buch gelesen
من آن کتاب را به تازگی خوانده بودم
nun اكنون ، حالا ، حال ، الان ، اينك
Nun sie so lange krank war, muss sie sich noch schonen
حالا او مدت هاست که بیمار بوده ، او باید هنوز مراعات کند.
seitdem از زمانى كه ، از هنگامى كه ، از وقتى كه ، مدت هاست
Nichts hat sich seitdem hier geändert
مدت هاست که هیچ چیز اینجا تغییر نکرده است.
از زمانی که ( تو بوده ای و میدانستی و میدیدی ) هیچ چیز اینجا تغییر نکرده است.
Wir haben ihn seitdem nicht mehr gesehen
ما او را مدت هاست دیگر ندیده ایم.
از وقتی که ( تو میدانی و بوده ای و دیده ای ) ما او را دیگر ندیده ایم.
zugleich هم زمان ، يک زمان ، در همان زمان
Er ist Maler und Dichter zugleich
او هم زمان هم نقاش است و هم شاعر
zuletzt آخرين ، عقب ترين ، ديرترين ، تا آخر ، تاپايان ، تا انتها
Diese Arbeit werde ich zuletzt machen
این کار را تا آخر انجام خواهیم داد
Sie denkt an sich selbst zuletzt
او ( مونث ) در آخر به فکر خودش است.
او ( مونث ) بیشتر به فکر دیگران است تا خودش
seither از آن زمان ، از آن روز به بعد
Seither bedeutet Küssen eigentlich nur noch dich küssen
از آن روز به بعد بوسیدن در واقع تنها به این معنی است که تو را می بوسم
inzwischen در اين بين ، در اين اثنا ، در اين ميان
Inzwischen ist das Haus fertig geworden
در این بین آن خانه به اتمام رسید.
Ich muss noch arbeiten, du kannst inzwischen essen
من باید هنوز کار کنم ، تو می توانی در این بین غذا بخوری
jetzt اكنون ، حالا ، الآن ، در حال حاضر ، فعلاً
?was machst du denn jetzt schon wieder
الان باز دوباره داری چکار میکنی؟
vorerst فعلاً ، در حال حاضر ، موقتاً
Vorerst muss bezahlt werden
در حال حاضر باید پرداخت شود یا حساب شود.
vorhin يک لحظه پيش ، لحظه اى پيش ، همين الآن ، همين چند لحظه قبل
Wir sprachen vorhin davon
ما همین چند لحظه قبل از اون صحبت میکردیم.
abends شب هنگام ، شامگاهان
Von morgens bis abends
از سپیده دم تا شب هنگام
از خروس خون تا بوق سگ ?
danach بعداً ، سپس ، پس از آن ، بعد از آن
Eine halbe Stunde danach kam er wieder
نیم ساعت بعد از آن او دوباره آمد
früher زودتر ، پيشترها ، قبلاً ، سابقاً ، در ايام گذشته
Sie war früher Buchhändlerin
او ( مونث ) در ایام گذشته ( قبلا ) کتاب فروش بود.
beizeiten به موقع ، پيش از آنكه دير شود ، به اندازه ى كافى زود
Beizeiten aufbrechen
به موقع از جا حرکت کردن و مکان خود را ترک کردن
البته فعل aufbrechen می تواند به معانی زیر نیز باشد :
با زور چیزی را گشودن ، به هم ریختن ، قاطی کردن ، زیر و زبر کردن ، شخم زدن
zeitlebens در طول عمر ، در طول مدت عمر
Er hat zeitlebens schwer gearbeitet
او در طول ِ مدت عمرش سخت کار میکرد.
stets دائم ، مداوم ، هميشگى ، پيوسته
Sie ist stets freundlich
او ( مونث ) پیوسته خوشرو و مهربان است.
ewig جاويد ، هميشگى ، ابدى ، دائمى ، بى پايان ، ازلى
Ich habe das ewige Einerlei satt
من آن یکنواختی دائمی را دارم
من آن ( حس ) پر از ملال آوری همیشگی را دارم
häufig به دفعات ، مكرراً ، به تكرار ، غالب اوقات ، اغلب
Ein häufiger Fehler
یک اشتباهی را به تکرار یا اغلب کردن
gelegentlich گاه به گاهى ، برخى اوقات ، در فرصت مناسب
Gelegentlich seines Besuches wurde ein weiteres Treffen vereinbart
مهمان او در فرصت مناسب یک ملاقات دیگر ترتیب داد.
bisweilen گاهى ، گاه به گاه ، بعضى اوقات ، گهگاه
Auch harmlose Krankheiten verlaufen bisweilen tödlich
بیماری های بی خطر نیز گاهی به مرگ می انجامد.
zuweilen برخى اوقات ، بعضى مواقع ، گاهى وقت ها
Zuweilen zu spüren
بعضی مواقع حس بکنی
بعضی مواقع پی ببری
mitunter برخى اوقات ، گاهى ، هر از گاهى
Dachgauben machen mitunter Probleme
پنجره های زیر شیروانی هر از گاهی مشکلاتی به وجود می آورند
mehrmals چند بار ، چندين بار ، به كرات ، مكرراً
Etwas mehrmals versuchen
چیزی را به کرات سعی کردن یا تلاش کردن
jährlich ساليانه ، سالانه ، هر ساله ، همه ساله
Im jährlichen Turnus
در چرخه ِکار هر ساله
normalerweise معمولاً
Das ist normalerweise tödlich
معمولا آن کشنده است
immer همواره ، هميشه ، دائم ، مدام , ابدى ، جاودانى ، هميشگى ، دائمى
Er kommt wie immer nicht
او مثل همیشه نمی آید.
oft بارها ، مكرراً ، خيلى اوقات ، اغلب ، بيشتر اوقات
Oft krank sein
بیشتر اوقات مریض بودن
?Wie oft muss ich dir das denn noch sagen
چندبار یا چند مرتبه دیگر باید آنرا همچنان به تو بگویم؟
همانند اغلب اوقات باید آنرا باز به تو بگویم ؟
manchmal گاهى ، پاره اى اوقات
Sie besucht ihn manchmal
او ( مونث ) گاهی اوقات به ملاقات او ( مذکر ) میرود
selten به ندرت ، ندرتاً ، گاهى ، کم یاب
Seltene Tiere
حیوانات کم یاب
Er spricht selten darüber
او ( مذکر ) به ندرت در آن مورد صحبت میکند.
nie هرگز ، هيچگاه ، هيچ وقت ، هيچ
Nie mehr دیگه نه !
Er hat sie nie verstanden
او ( مذکر ) هرگز او ( مونث ) را درک نکرد.
Das wird er nie vergessen
او هیچگاه آنرا فراموش نخواهد کرد.
vormittags پيش از ظهر ، دم دمای ظهر
Vormittags um zehn
پیش از ظهر در ساعت ۱۰
täglich روزانه ، يوميه ، روز به روز
Die tägliche Arbeit
کار روزانه
.
Täglich Sport treiben
هر روز مشغول ورزش کردن بودن
Täglich acht Stunden arbeiten
روزانه ۸ ساعت کار کردن
monatlich ماهيانه ، ماهى يكبار ، ماه به ماه
Monatlich bezahlen
ماهیانه پرداخت کردن
zuerst نخست ، نخستين ، در ابتدا ، در آغاز ، در وهله ى اول
Ich war zuerst am Bahnhof und dann auf der Post
در وهله ی اول من در ایستگاه قطار بودم و سپس در اداره پست
dann آن وقت ، آن گاه ، آن هنگام ، سپس ، پس از آن ، در صورت امكان ، گذشته از آن ، علاوه بر اين ، به علاوه ،گاه گاهى ، وقت به وقت
Bis dann musst du noch warten
پس تا آن وقت باید تو هنوز منتظر بمانی
anschließend بلافاصله بعد از آن
Anschließend verreisen wir
بلافاصله بعد از آن مسافرت میرویم
schließlich سرانجام ، عاقبت ، در نتيجه ، بالاخره
Schließlich haben wir es doch geschafft
سرانجام ما آنرا انجام دادیم
چنانچه شما نیز در ارتباط با قیدهای زمان ، مثال یا سوالی دارید ، می توانید در بخش نظرات همین درس آنرا درج کنید.
موفق باشید.
آموزش رایگان زبان آلمانی - مرتضی غلام نژاد
منبع: De.Alemani.De
Wie oft muss ich dir das denn noch sagen? معنیش نمیشه “هر چند وقت یکبار باید آنرا به تو بگویم؟”؟
?wie oft چندبار؟
?Wie oft muss ich dir das denn noch sagen
چندبار یا چند مرتبه دیگر باید آنرا همچنان به تو بگویم؟
همانند اغلب اوقات باید آنرا باز به تو بگویم ؟
موفق باشید
یکم طولانی بود استاد
سه روز وقتمو گرفت
اما خیلی عالی و جامع و کاربردی بود.
دستمریزاد و تشکر.