نگاهی به صفت frisch در زبان آلمانی
frisch خنک ، تازه ، تر و تازه ، سرحال ، سر زنده ، زنده دل ، بشاش ، نو ، تجديد شده ، جديد ، تازه (به خصوص در مورد ميوه) ، هم اكنون ، به تازگى ، اخيراً ، پاک ، تميز ، نشاط آور ، خنک و تازه كننده ، تازه (مانند نان تازه پخت) ، قابل مصرف ، قابل استفاده ، به درد بخور
Das Brot ist noch ganz frisch
آن نان هنوز هم کاملا تازه است.
Die Handtücher sind frisch gewaschen
آن حوله ها یا دستمال ها به تازگی شسته شده اند.
Ich muß mal an die frische Luft
من باید در هوای تازه ( بروم )
Nach einer Tasse Kaffe fühlt man sich gleich wieder frisch
بعد از یک فنجان قهوه ، آدم سریع دوباره احساس سر حالی و نشاط میکند.
Etwas frisch halten
چیزی را تازه نگهداشتن.
Frische Eier, Butter
تخم مرغ تازه ، کره تازه
Frische Fische
ماهی های تازه
Frische Blumen
گل های تازه
Eine frische Wunde
یک زخم تازه
frisch von der Uni kommen
تازه از دانشگاه آمدن
Nach der Rast mit frischen Kräften weiter klettern
پس از استراحت با توان تازه تر به بالا رفتن ( برای مثال از کوه ) ادامه دادن
klettern
از درخت بالا رفتن ، از كوه بالا خزيدن ، از هر چيزى مانند طناب ، بالا رفتن
weiterklettern
به بالا رفتن از درخت ادامه دادن ، به بالا رفتن از کوه ادامه دادن ، به بالا رفتن از هر چیزی مانند طناب ادامه دادن.
موفق باشید. ?
آموزش رایگان زبان آلمانی - مرتضی غلام نژاد
منبع: De.Alemani.De