ده اصطلاح عامیانه در زبان آلمانی

سلام دوستان

در این درس میخواهیم با هم 10 اصطلاح عامیانه در زبان آلمانی را که معمولاً جوانان از آنها استفاده میکنند را مورد بررسی قرار دهیم.

 

اصطلاح شماره یک : keinen Bock

جوانان معمولا این اصطلاح را به این صورت بکار میبرند

Ich habe keinen Bock mehr

که این اصطلاح یعنی :

Ich habe keine Lust mehr

 

در فارسی گفته میشود: دیگه حسش نیست ؛ دیگه حال و حوصله ندارم

 


 

اصطلاح شماره دو : Knete/Moos/Kohle

جوانان در آلمان این کلمات را در اصطلاحات زیر بکار میبرند:

?Hast du ein bisschen Knete für mich

?Hast du ein bisschen Moos für mich

?Hast du ein bisschen Kohle für mich

که تمامی آنها در واقعی یعنی :

?Hast du ein bisschen Geld für mich

کمی پول برای من داری؟

که در فارسی گفته میشود : داری یه مقدار پول به من بدی (قرض بدی)

 

نکته : لغات اشاره شده در بالا معانی زیر را به همراه دارند:

 

die Knete خمیر مدل سازی ؛ در زبان عامیانه -> پول

das Moos خزه ؛ در زبان عامیانه -> پول و پله

die Kohle -> زغال سنگ ؛ در زبان عامیانه به معنی : مایه ؛ پول و پله

 

er hat genug Kohle

اون به اندازه کافی پول و پله دارد.

 


 

اصطلاح شماره سه : tote Hose

!Hier ist tote Hose

در واقع یعنی اینکه:

Hier ist nichts los, es ist uninteressant

اینجا هیچ خبری نیست ، چیز جالبی نیست

 

در آن مکان خیلی خبر خاصی نیست و حتی هیچ چیز جالب و قابل توجه ی هم وجود ندارد.

 


 

اصطلاح شماره چهار: auf den Keks

!Du gehst mir auf den Keks

در واقع یعنی اینکه:

Du gehst mir auf die Nerven, du regst mich auf

حرصم رو داری در میاریا ؛ داری اعصابم را خرد میکنیا

کلافه ام کردی ( چقدر رو مخی )

 

Das geht mir langsam auf den Keks

این موضوع (حرف یا هرچیزی دیگری) دارد یواش یواش اعصابم را خراب میکند ( داره میره روی مخم )

 

در همین زمینه بد نیست این اصطلاح را نیز بدانید:

!Du hast wohl einen weichen Keks

نکند زده به سرت! نکند خل شده ای! (البته معنی چیز خل هم میده :/ )

 


 

اصطلاح شماره پنج : eine Schraube locker

?Ist bei dir eine Schraube locker

در واقع یعنی اینکه:

?Bist du verrückt

دیونه شدی؟ چیز خل شدی؟ قاطی کردی؟

در فارسی گفته میشه : سیم میمات قاطی کرده؟ :))

 

Du willst im Winter wo Urlaub machen? In Island? Du hast ja wohl eine Schraube locker

تو میخواهی تعطیلات رو در زمستان کجا بگذرونی؟ در ایسلند؟ والله سیم میمات قاطی داره

میخواهی توی زمستان برای تعطیلات بری ایسلند؟ چیز خلی تو بابا 🙂

 


 

اصطلاح شماره شش : eine Kippe

!Gib mir mal eine Kippe

در واقع یعنی اینکه :

!Gib mir mal eine Zigarette

یه سیگار به من بده!

 


 

اصطلاح شماره هفت : sich verdünnisiert

!Sie hat sich verdünnisiert

در واقع یعنی اینکه :

Sie ist abgehauen/weggelaufen/weggegangen

او (مونث) پیچیده به بازی ؛ جیم زده ؛ زده به چاک ؛ فلنگ رو بسته ، در رفته

 


 

اصطلاح شماره هشت : total balu sein

!Karl ist total blau

در واقع یعنی اینکه :

Karl ist total betrunken

کارل کاملاً مست هستش

 


 

اصطلاح شماره نه : verticken

!Karl hat seine Uhr vertickt

در واقع یعنی اینکه :

?Karl hat seine Urh verloren

کارل ساعتش رو گم کرده؟!

 

در رابطه با ساعت بد نیست این اصطلاحات را نیز بدانید:

 

Ich muss auf die Uhr sehen

من باید یه نگاهی به ساعت خود بندازم

 

Ich muss nach der Uhr sehen

باید ببینم ساعت چنده

 

Meine Urh steht/ ist stehen geblieben

ساعتم خوابیده ؛ ساعتم از کار افتاده

 

Die Uhr geht falsch

این ساعت غلط است یا درست کار نمیکند و اشتباه است.

 

Den Wecker auf sechs Uhr stellen

زنگ ساعت را روی ساعت 6 تنظیم کردن

 

Meine Urh geht im Moment nach/vor

ساعت من در حال حاضر عقبه / جلوست

 


 

اصطلاح شماره ده : anmachen

!Mach mich nicht an

در واقع یعنی اینکه:

Ärger mich nicht

عصبیم نکن ؛ خشمگینم نکن!

 


 

چنانچه شما نیز همانند این درس اصطلاح ؛ سوال یا نظری دارید ؛ میتوانید آنرا در انتهای همین درس درج کنید.

 

موفق باشید 🙂

 




einen Gefallen tun

سلام دوستان

در این درس میخواهیم با هم یاد بگیریم که چگونه جملاتی همانند : می توانید یک لطفی در حق من کنید؟ یا می تونی یه محبتی برای من انجام بدی؟

 

در واقع ما می توانیم برای بیان این اصطلاحات در زبان آلمانی به سر وقت اسم مذکر Gefallen بریم که به معنی : لطف ؛ محبت ؛ مرحمت ؛ خدمت ؛ منت

 

jemandem einen Gefallen tun

به کسی خدمت کردن یا محبت کردن

که در فارسی معمولا گفته میشود : در حق کسی لطف یا محبتی کردن

 

به مثال زیر توجه کنید:

?Kannst mir einen Gefallen tun

میتونی به من یه لطفی کنی؟

 

جمله بالا را معمولا به یک دوست می گوییم که اطمینان داریم او درخواست ما را رد نمیکند ؛ اما گاهی پیش می آید با وجود اینکه ما یک شخص را می شناسیم ؛ اطمینان نداریم که اون درخواست ما را قبول میکند یا نه ؛ بنابراین میرویم به سروقت Konjuktiv 2 چرا؟ چون همانطور که در دروس مربوط به Konjuktiv 2 گفته شد ؛ یکی از کاربردهای آن وقتی است که بخواهیم از کسی درخواستی کنیم و اطمینان نداشته باشیم او آنرا انجام میدهد یا نه!

 

چنانچه هنوز با Konjuktiv 2 و کاربردهای آن آشنا نیستید ، پیشنهاد میکنم حتما این درس را مطالعه کنید.

 

%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%af%d9%82%db%8c%d9%82-%d8%aa%d8%b1-%d8%a8%d9%87-konjunktiv-2/

 

لطفاً به مثال های زیر توجه کنید:

 

?Können Sie mir einen Gefallen tun

میشه شما یک لطفی در حق من انجام دهید؟

 

ما میتوانیم حتی مودبانه تر نیز جمله مان را بیان کنیم

 

?Können Sie mir bitte einen Gefallen tun

میشه لطفاً یک محبتی در حق من انجام بدید؟

 

?Würden Sie mir (bitte) einen Gefallen tun

ممکن است لطفی به من کنید؟

 

و اگر بخواهیم از یک دوست در حالت Konjuktiv 2 این درخواست را کنیم

 

?Könntest du mir einen Gefallen tun

میشه یه لطفی در حق من کنی؟

 

چند مثال دیگر و پایان این درس :

 

ich wollte Ihnen einen Gefallen tun

خواستم خدمتی به شما کرده باشم

 

tun Sie mir den Gefallen

این لطف را در حق من انجام دهید

 

نکته : اسم Gefallen هم میتواند مذکر باشد و هم خنثی ؛ چنانچه مذکر باشد معانی : محبت ؛ خدمت ؛ لطف را میدهد که در بالا به طور کلی به آن پرداختیم ولی زمانی که خنثی است یعنی از فعل gefallen ساخته شده است و حال تبدیل به یک اسم شده که به معنی : محض ِ خاطر ِ – به خاطر ِ – برای خوش آمد ِ را میدهد.

 

برای درک بیشتر به مثال زیر توجه کنید:

 

dir zu Gefallen

محض ِ خاطر تو – به خاطر تو – برای خوش آمد ِ تو

 

موفق باشید.




Jemandem auf der Nase herumtanzen

در این درس میخواهیم با هم به اصطلاح jemandem auf der Nase herumtanzen در زبان آلمانی بپردازیم.

 

برای درک بیشتر به مثال زیر توجه کنید:

 

Diese kleinen Kinder tanzen mir auf der Nase herum!
این بچه های کوچیک مرا بازیچه دست خودشون کردن!

 

jemandem auf der Nase herumtanzen
در واقع این اصطلاح یعنی با یکی هر کاری که دلمون میخواد انجام بدیم ، هر بلای که دلمون میخواد سرش بیاریم و اون رو بازیچه دست خودمون قرار بدیم.

 

موفق باشید.




für jemanden durchs Feuer gehen

سلام دوستان

در این درس از سری دروس اصطلاحات آلمانی ؛ میخواهیم با هم به اصطلاح für jemanden durchs Feuer gehen بپردازیم.

 

برای درک بیشتر به مثال زیر توجه کنید:

 

Wir sind durchs Feuer gegangen für unseren König, wir haben die Hölle erlebt im Krieg

ما همه کار برای پادشاه مان کردیم ؛ ما در جنگ ؛ جهنم را با چشم های خودمان دیدیم.

 

در واقع این اصطلاح یعنی برای یک کسی هر کاری کردن که ما در فارسی میگوییم : جونمون رو برای کسی دادن

 

البته بد نیست در اینجا نگاهی هم به فعل erleben داشته باشیم که به معنی و مفهوم این است که ما چیزی را خودمان تجربه کنیم یا اصطلاحاْ چیزی را با چشم های خودمان ببینیم.

 

مثال :

 

den Krieg erleben

جنگ را تجربه کردن و آنرا با چشمان خودمان دیدن

 

ich habe etwas Seltsames erlebt

من یک چیز عجیبی را تجربه کردم ( با چشمان خودم دیدم )

 

das muss man einfach selbst erlebt haben

اینرو آدم می بایستی خودش تجربه کنه

در فارسی گفته میشود :‌ شنیدن کی بود مانند دیدن

 

اجازه بدید با چند مثال برگردیم به عنوان اصلی درس

 

Sie liebt ihn abgöttisch und würde für ihn durchs Feuer gehen

او (مونث) دیوانه وار عاشق او (مذکر) است و حاضر است برای اون (مذکر) جونش هم بده

 

für dich würde ich durchs Feuer gehen

به خاطر تو حاضرم جونم رو هم بدم

برای تو تو حاضرم هر کاری بکنم

 

du weißt, ich würde für dich durchs Feuer gehen, aber das, was du da von mir verlangst, kann ich unmöglich tun

تو میدونی ( خبر داری ) من به برات هر کاری میکنم ولی اون چیزی که تو (در آن موضوع) از من توقع داری رو ؛ نمی تونم انجام بدم ( از دستم بر نمیاد و غیر ممکن است )

 

چنانچه شما نیز در ارتباط با این اصطلاح مثالی دارید ؛ میتونید اونرو در بخش نظرات همین درس درج کنید.

موفق باشید.




به دلم افتاده بود به زبان آلمانی

سلام دوستان

در درس امروز از سری دروس اصطلاحات آلمانی میخواهیم با هم به اصطلاح : به دلم افتاده بود که … ؛ به دلم برات شده بود که … ؛  بو برده بودم بپردازیم.

 

برای ساخت چنین اصطلاحاتی که در بالا گفته شد ؛ می بایستی به سر وقت فعل ahnen در زبان آلمانی برویم.

 

ahnen

به دل کسی افتادن ؛ حدس زدن یا بو بردن ؛ دل کسی گواهی دادن ؛ احساس کردن

 

گذشته ساده : ahnten

گذشته کامل : haben geahnt

 

برای درک بیشتر به مثال های زیر توجه کنید:

 

mir ahnt, dass ich eine Erkältung bekomme

به دلم افتاده که دارم سرما میخورم!

 

mir ahnt, dass ich den Zug verpasse

به دلم برات شده که اون قطار رو از دست بدم

فکر کنم ( کاملا منفی )‌ به اون قطار ِ دیگه نرسم

 

mir ahnt, dass den Job nicht bekomme

به دلم افتاده (منفی) که اون کار رو به دست نمیارم

 

mir ahnt nichts Gutes

هیچ احساس خوبی ندارم

دلم داره شور میزنه

 

برای مثال :‌ قرار است یک اتفاقی بیافتد و شما پیش بینی کرده اید که اون به این راحتی ها و آسونی هام نیست بنابراین قرار است کلی اتفاق بد بهمراه داشته باشد پس هیچ احساس خوبی ندارید یا دلتون شور میزنه …

 

نکته : هرگاه بخواهیم به کسی خبر ناخوشایندی بدهیم و یه اون خبر هم از نگاه و دید منفی باشد آنگاه از mir ahnt, dass استفاده میکنیم.

 

چند مثال دیگر :

ich hatte das Unglück geahnt

این بدبیاری یا اتفاق ناخوشایند به دلم افتاده بود!

 

!das konnte kein Mensch ahnen

اینو هیچ بنی بشری نمی تونست حدس بزنه

این به عقل جن هم نمیرسید 🙂

 

ich konnte doch nicht ahnen, dass du mich dort angemeldet hast

از کجا می تونستم خبر داشته باشم که تو اونجا برای من وقت گرفتی!

از کجا میتونستم خبر داشته باشم که تو اومدن من به اونجا رو اطلاع داده بودی!

کف دستم رو بو نکرده بودم که تو به اونجا (کسی توی اون محل) گفته بودی یا خبر داده بودی که منم میام ؛ حتی میتواند این معنی را بدهد که کف دستم رو بو نکرده بودم که منو به اونها از قبل معرفی کرده بودی!

 

به هرحال فعل anmelden با توجه به موقعیت و وضعیت می تواند معانی زیادی در آلمانی بهمراه داشته باشد!

 

اصطلاح عامیانه :

!Ach, du ahnst es nicht

آخ … حدس اش هم نمی تونی بزنی!

آخ … تصور اش هم نمی تونی بکنی!

زمانی مورد استفاده قرار میگیرد که مثلا برای ما یک اتفاق عجیب افتاده باشی و بخواهیم به طرف مقابل توضیح بدیم : وای اگه بدونی امروز من چی دیدم …

Ach, du ahnst es nicht! was ich heute erlebt habe

 

du ahnst nicht, wie schwer das ist

عمرا بتونی حدس بزنی چقدر اون کار سخت و دشوار است.

 

چنانچه شما نیز در این زمینه مثالی دارید میتوانید آنرا به بخش نظرات سایت اضافه کنید.

موفق باشید.

 




نگاهی به teilweise در زبان آلمانی

سلام دوستان در این درس می خواهیم با هم نگاهی داشته باشیم به teilweise در زبان آلمانی تا با هم یادبگیریم چگونه از این قید در زبان آلمانی استفاده کنیم.

 

در واقع teilweise می تواند معانی زیر را بهمراه خود داشته باشد:

قسمتهایی از ، بعضی از ، برخی از ، پاره ای از ، تعدادی از ، در مواردی ، بعضاً

 

همانطور که می بینید در بیشتر موارد teilweise برای اشاره به بخش یا قسمتی از یک چیز کلی مورد استفاده قرار میگیرد ، برای درک بیشتر به مثال های زیر توجه کنید:

 

das Haus wurde teiweise zerstört

قسمت هایی یا بخش هایی از آن ساختمان یا خانه ویران شده است.

 

همانطور که می بینید ما با teilweise به بخش یا بخش های از یک کل (خانه) اشاره کرده ایم.

 

ich habe teiweise gar keine Antwort bekommen

برای تعدادی از سوالات یا درخواست هایم اصلا هیچ پاسخی دریافت نکرده ام.

 

فرض میگیریم که من چندین سوال یا درخواست را به صورت همزمان مطرح کرده ام و طرف مقابل من به بعضی از آنها پاسخ داده است اما به برخی از آنها اصلاً هیچ پاسخی نداده است.

 

اما یکی دیگر از کاربردهای teilweise اشاره به “پاره ای از” دارد ، برای مثال فرض بگیرید که من بخواهم به محلی بروم که پاره ای از آن مسیر یا جاده را می بایستی با ماشین بروم و پاره ای دیگر را با پای پیاده ؛ برای درک بیشتر به مثال زیر توجه کنید:

 

sie sind teilweise gefahren und teilweise zu Fuß gelaufen

آنها پاره ای از (آن جاده یا مسیر را) با ماشین رفتن و پاره ای (دیگر از آن جاده یا مسیر را) با پای پیاده

 

چند مثال دیگر و پایان این درس 🙂

 

wir sind teilweise erfolgreich: die meisten der Aufgaben wurden erledigt, einige jedoch nicht

ما در بیشتر موارد موفق هستیم ( آن موارد را با موفقیت پشت سر گذاشته ایم) : بیشتر آن وظایف به اتمام رسیده اند ؛ ولی یا منتها یه چندتایش نه

 

jedoch -> منتها ؛ اما ؛ ولی ؛ با این همه ، با وجود ِ این ، با وصف ِ این

برای آشنایی با jedoch و کاربردهای آن درس زیر را مطالعه کنید:

 

%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-jedoch-%d8%af%d8%b1-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a2%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c/

 

in Teheran soll es heute teilweise regnen

در بخش های از تهران امروز می بایستی باران ببارد

تفکر فارسی : به احتمال زیاد امروز در بخش های از تهران باران ببارد.




اصطلاحات در ارتباط با اندازه و صحبت کردن آلمانی

Mengen
مقدار و اندازه ها

ein wenig
ضمیر نامعین / تعداد نامعلوم کم ، اندک، ناچیز

z.B. ” mit ein wenig Geld auskommen”.
با پول بسیار کم ساختن. یا کنار آمدن.

eine Menge
تعداد معین / مقدار / زیاد

wenige / einige
چند تا / چند تایی کم/ چند تایی

viel / viele
زیاد / خیلی زیاد غیر قابل شمارش

mehr ( als )
بیشتر از…

weniger ( als )
.کمتر از

genug
کافی / به اندازه کافی

zu ( viel oder wenig )
خیلی زیاد یا کم

etwas
اندکی، مقداری کم ولی نا معین/مفرد

einige
اندکی/چند تایی, جمع

 

 

Sprechen Sie…………..?
آیا شما ………. صحبت می کنید؟

Sprechen Sie Englisch? Deutsch? Persisch?
آیا انگلیسی صحبت می کنید؟

Spricht hier jemand Englisch?
آیا کسی اینجا انگلیسی صحبت می کند؟

Ich spreche kaum Deutsch.
من خیلی کم آلمانی حرف میزنم. / من خیلی آلمانی بلد نیستم.

Können Sie bitte langsamer sprechen?
میتوانید (ممکن است ) لطفاً آهسته تر صحبت کنید؟

Können Sie das bitte wiederholen?
ممکن است لطفاً آن را تکرار کنید؟

Können Sie es bitte buchstabieren?
ممکن است لطفاً آن را هجی کنید؟

Schreiben Sie es bitte auf.
ممکن است لطفاً آن را یادداشت کنید؟

Können Sie mir/ uns das übersetzen?
ممکن است لطفاً آن را برای من / ما ترجمه کنید؟

Bitte zeigen Sie mir den Ausdruck / den Satz im Buch.
لطفاً عبارت، اصطلاح را در کتاب به من نشان بدهید.

Einen Augenblick bitte, ich schaue mal im Buch nach, ob ich es finde.
یک لحظه لطفاً ، ببینم می توانم آن را در این کتاب پیدا کنم.

Ich verstehe.
فهمیدم، متوجه شدم, می فهمم.

Ich verstehe nicht.
نفهمیدم، متوجه نشدم , نمی فهمم.

Verstehen Sie?
شما می فهمید؟متوجه می شوید؟

 

چنانچه شما نیز مثال یا پرسشی دارید ، می توانید در بخش نظرات درج کنید.

 




اصطلاحات در ارتباط با رستوران

سلام دوستان ، می خواهیم با هم در این درس نگاهی داشته باشیم به  اصطلاحات مربوط به رستوران در زبان آلمانی. سعی میکنیم در اینجا موقعیت های مختلف را مورد بررسی قرار دهیم.

 

Ich habe Hunger

من گرسنگی دارم

 

Ich bin hungrig

من گرسنه هستم

 

تفاوت Hunger با hungrig در این است که Hunger اسم است و باید با فعل haben بیاید ، من گرسنگی دارم ، و hungrig صفت است و باید با فعل sein بیاید. من گرسنه هستم.

 

Der Hunger گرسنگی ، میل ، اشتها ، حرص ، کمبود آذوقه

hungrig گرسنه

 

اما به غیر از این دو جمله بالا می توانیم از صفت satt  نیز استفاده کنیم که معانی زیر را دارد :

سیر شده ، اشباع ، سیر ، پر رنگ ، قوی و پر مایه

 

Ich bin satt

من سیر شده هستم. ( سیرم )

 

نکته : تمام اسامی در زبان آلمانی می بایستی حرف اول آنها بزرگ نوشته شود. مانند Hunger که در جمله با حرف بزرگ شروع شده است. Ich habe Hunger اما اسامی مانند morgen , heute , tag , abends اگر تنها در جمله بیایند نباید با حرف بزرگ شروع شوند ، اما چنانچه به همراه صفت بیایند ، اونوقت باید حتما با حرف بزرگ شروع شوند. به مثال های زیر توجه کنید :

Ich komme morgen nicht

من فردا نمی آیم.

 

Ich wünsche dir einen guten Morgen

من برای تو یک صبح خوب را آرزو میکنم.

 

همانطور که می بینید در جمله اول ، از آنجایی که morgen به تنهایی آمده بود با حرف بزرگ نوشته نشد اما در جمله دوم چون همراه با صفت بود guten Morgen با حرف بزرگ شروع شد.

 

Guten Morgen صبح بخیر

Guten Abend عصر بخیر

Gute Nacht شب بخیر

 

 

Ich habe Durst

من تشنگی دارم

 

Ich bin durstig

من تشنه هستم

 

?Können Sie mir ein gutes Restaurant empfehlen

می توانید یک رستوران خوب به من معرفی کنید ؟

می توانید یک رستوران خوب به من توصیه کنید ؟

 

?Gibt es in der Nähe ein preiswertes Restaurant

آیا رستوران مناسب و ارزان این نزدیکی ها وجود دارد ؟

 

Wir möchten einen Tisch für 2 Personen

ما یک میز برای دو نفر می خواهیم.

 

 

Ich möchte gerne einen Tisch für 4 Personen reservieren lassen

تمایل دارم برای ۴ نفر یک میز رزرو کنم.
Die Speisekarte, bitte

منو لطفا ، لیست غذا ها لطفا

 

Wir kommen um 7 Uhr
ما ساعت ۷ می آییم.

 

?Können wir einen Tisch in der Ecke haben

می توانیم یک میز در آن گوشه داشته باشیم ؟

 

?Können wir einen Tisch am Fenster haben

 

می توانیم یک میز در کنار پنجره داشته باشیم ؟

 

?Können wir einen Tisch im Freien haben

می توانیم یک میز در بیرون داشته باشیم ؟

 

?Können wir einen Tisch auf der Terrasse haben

می توانیم یک میز به روی تراس داشته باشیم ؟

 

?Können wir einen Tisch in der Nichtraucherecke haben

می توانیم یک میز در قسمت غیر سیگاری ها داشته باشیم ؟

 

?Möchten Sie etwas trinken

نوشیدنی میل دارید‌؟

 

?Was möchten Sie essen

چی چیزی میل دارید ؟

 

?Was darf es sein

چی میل دارید؟

 

Ich möchte Reis und Fisch

من برنج و ماهی می خواهم.

 

Ich hätte gern Reis und Fisch

می تونم برنج و ماهی داشته باشم ؟

 

Ich hätte gern Kartoffelsalat

می توانم سالاد سیب زمینی داشته باشم ؟

 

Ich hätte gern Suppe

می تونم سوپ داشته باشم؟

 

Guten Appetit

نوش جان ، گوارای وجود

 

Ich möchte Brot

من نان می‌خواهم.

 

نکته : فعل haben که در حالت Konjunktiv 2 به hätten تبدیل میشود و لمسی از خواهش و تمنا یا اینکه رویایی داشتن چیزی ، حسرت داشتن چیزی را به خود میگیرد

مانند :

Ich habe ein Auto

من یک ماشین دارم

این haben یعنی چیزی را صد در صد دارم و الان مالک آن نیز هستم

Ich hätte gern ein Auto

من یک ماشین می خواهم داشته باشیم

این hätten لمسی از آرزو به خود گرفته است یعنی من که هنوز آن ماشین را ندارم اما آرزو و یا حسرت داشتنه آنرا دارم.

 

از آنجایی که ما در زبان فارسی زمان Konjunktiv 2 را به طور واقعی نداریم اما در ترجمه آن بهترین روش این است که داشتن را با فعل های کمکی ترکیب کنیم. مانند :

می توانم داشته باشم

می خواهم داشته باشم

 

برای درک بهتر و توضیحات بیشتر جزوات Konjunktiv 2 را از دست ندهید.

جزوء Konjunktiv 2

نگاهی دقیق تر به Konjunktiv 2

 

?Wo ist die Toilette

سرویس بهداشتی کجاست ؟

 

?Haben Sie noch einen Wunsch

خواسته دیگری هم دارید ؟

 

Ich möchte bezahlen

می خواهم پرداخت کنم.

 

 

اسامی مورد استفاده در رستوران ها :

 

 

پیش غذا(مثلاً سوپ روز)

die Vorspeise, -n
آبجو das Bier, -e
صورت حساب die Rechnung, -en
بطری die Flasche, -n
شکایت کردن sich beschweren
سرآشپز der Koch, “-e / die Köchin, -nen
خامه die Sahne, -n / die Schlagsahne, -n
فنجان die Tasse, -n
منوی روز das Tagesmenü, -s
دسر der Nachtisch, -e
کثیف schmutzig
نوشیدنی das Getränk, -e
غذای اصلی das Hauptgericht, -e
فست فود der Schnellimbiss, -e
ماهی der Fisch, -e
غذا das Essen
چنگال die Gabel, -n
لیوان das Glas, “-er
داغ heiß
گرسنه hungrig
چاقو das Messer
منو die Speisekarte, -n
آب معدنی das Mineralwasser
سفارش دادن bestellen
بشقاب der Teller
رستوران das Restaurant, -s
سالاد der Salat, -e
سوسیس die Wurst, “-e
پیشخدمت der Kellner, – / die Kellnerin, -nen
سرویس die Bedienung, -en
انعام das Trinkgeld, -er
قاشق der Löffel
چشیدن schmecken
گیاه خوار der Vegetarier, – / die Vegetarierin, -nen
مشروب der Wein, -e
مشروب قرمز Rotwein, -e
مشروب سفید Weisswein, -e

 

 

چنانچه شما نیز مثال یا پرسشی دارید ، می توانید در بخش نظرات درج کنید.

 

موفق باشید.

 




اصطلاحات در ارتباط با آب و هوا

Das Wetter
هوا، وضع هوا

Was für ein herrlicher Tag !
چه روز زیبایی!

Was für ein scheußliches Wetter! ( schlechtes)
چه هوای بدی!

 

?Glauben Sie, es wir morgen schön sein
آیا فکر می کنید فردا روز زیبایی می شود؟

regnen
باران ببارد. باریدن

schneien
برف ببارد. باریدن,برف باریدن

Welche Kälte / Hitze heute !
چه قدر سرد یا گرم می شود امروز؟ (درجه سرما و گرما)

Was sagt der Wetterbericht?
پیش بینی هوا چیست؟

die Wolke
ابر

der Nebel
مه

der Frost
یخبندان

das Eis
یخ

der Blitz
صاعقه

der Mond
ماه

der Regen
باران

der Himmel
آسمان

der Schnee
برف

die Sonne
خورشید

der Stern
ستاره

der Donner
رعد ,تندر, رعد و برق

das Gwitter
باد و توفان, هوای طوفانی همراه با رعد و برق و رگبار شدید

der Wind
باد

 

چنانچه شما نیز مثال یا پرسشی دارید می توانید در بخش نظرات درج کنید.

 

موفق باشید.

 




آموزش زبان آلمانی – اصطلاحات در ارتباط با سوال و پرسش

Fragen und Bestellen
پرسش و سفارش

Herr Ober / Fräulein , bitte!
آقای پیشخدمت / خانم پیشخدمت ،لطفاً

Ich möchte gerne essen / etwas trinken.
چیزی برای خوردن / نوشیدن می خواهم.

Kann ich bitte die Speisekarte haben?
ممکن است لطفاً صورت غذا/ نوشیدنی ها را برایم بیاورید؟
می توانم لطفاً صورت غذا/ نوشیدنی ها را داشته باشم؟

Haben Sie ein Gedeck / hiesige Gerichte?
آیا غذاهای ثابت محلی دارید؟

Was würden Sie mir empfehlen?
شما چه غذایی را توصیه می کنید؟ توصیه شما چیست؟

Ich hätte gerne…….
یک………….. می خواهم./ تقاضا دارم.

Können wir bitte……. haben?
ممکن است لطفاً ………. برایمان بیاورید؟
می توانیم لطفاً………………..داشته باشیم؟

Getrennte Rechnungen, bitte. / Zusammen bitte.
لطفاً صورتحسابهای جداگانه. / باهم حساب کنید لطفاً.

Das Essen war ausgezeichnet.
غذا بسیارخوب/ عالی بود.

Bezahlen, bitte.
لطفاً صورتحساب
Die Rechnung
صورتحساب

 

چنانچه شما نیز مثال یا پرسشی دارید می توانید در بخش نظرات درج کنید.

 

موفق باشید.

 




آموزش زبان آلمانی – اصطلاحات در ارتباط با کنترل گذرنامه

کنترل گذرنامه (پاسپورت)

Reisepass bitte…….
لطفاً پاسپورتتان را بدهید. ( پاستون لطفاً)

Hier ist mein Pass.
بفرمایید این پاسپورت من است.

Wie lange bleiben Sie hier? Wie lange möchten Sie hier bleiben?
چند وقت اینجا میمانید؟برای چه مدت زمانی می خواهید اینجا بمانید؟ …

eine Woche / einen Monat / Ich weiß es nicht.
یک هفته / یک ماه / هوز نمی دانم.

Ich bin auf Urlaub hier.
من برای تعیلات به اینجا آمده ام.

Ich bin geschäftlich hier.
من به خاطر کار (تجارت) اینجا هستم.

Ich bin nur auf der Durchreise.
من فقط از اینجا می گذرم. (عبور می کنم)

 

چنانچه شما نیز مثال یا پرسشی در مورد این مطلب دارید می توانید در بخش نظرات درج کنید.

 

موفق باشید.

 




آموزش زبان آلمانی – اصطلاحات در ارتباط با تاکسی

 

سلام دوستان ، شاید برایتان پیش آمده باشد که بخواهید در کشور آلمان سوار تاکسی شوید یا اینکه کسی برای شما یک تاکسی بگیرد و بعد بخواهید به او آدرس بدهید تا شما را به مقصد برساند.

در این درس با هم نگاهی داریم به نحوه گرفتن تاکسی و موقعیت های احتمالی که در تاکسی به وجود می آید.

 

?Wo ist der nächste Taxistand
نزدیکترین ایستگاه تاکسی (بعدی) کجاست؟

 

?Wo finde ich ein Taxi
کجا می توانم یک تاکسی بگیرم (پیدا کنم)؟

 

Besorgen Sie mir bitte ein Taxi
لطفاً برای من یک تاکسی تهیه کنید یا بگیرید.

 

?…Was kostet es bis
کرایه چه قدر می شود تا…

 

می توانیم در جایی خالی مکانی را بگوییم که قصد رفتن به آنرا داریم. برای مثال :

?Was kostet es bis Stuttgart

کرایه چه قدر می شود تا شهر اشتوتگارت ؟

 

?…wie weit ist es bis
چه قدر راه است تا…(فاصله)

 

?Wie weit ist es bis Frankfurt

چقدر راه است تا شهر فرانکفورت ؟

 

…Bringen Sie mich
مرا به …. برسانید.(ببرید)

 

Bringen Sie mich zu dieser Adresse

مرا به این آدرس ببرید.

 

Bringen Sie mich bitte zu dieser Adresse

خواهشا مرا به این آدرس برسانید.

 

Bringen Sie mich bitte zum Flughafen

لطفا مرا به فرودگاه ببرید.

 

Bringen Sie mich bitte zum Bahnhof

لطفا مرا به ایستگاه قطار ببرید یا برسانید.

 

Bringen Sie mich bitte ins Stadtzentrum

لطفا مرا به مرگز شهر ببرید.

 

Bringen Sie mich bitte zum Hotel

لطفا مرا به هتل ببرید.

 

 

?Würden Sie bitte auf mich warten
ممکن است لطفاً منتظرم باشید.(بمانید)

 

?Können Sie mir bitte beim Gepäcktragen helfen
ممکن است لطفاً در حمل اثاثیه ام ( بارم ) به من کمک کنید.

 

Bitte fahren Sie langsamer

لطفا آهسته تر برانید.

Bitte fahren Sie schneller

لطفا سریع تر برانید.

 

Ich habe es eilig
من عجله دارم.

 

Halten Sie hier,bitte
لطفاً همین جا نگه دارید.(بایستید یا توقف کنید)

 

Ich bin in 5 Minuten wieder da

من تا ۵ دقیقه دیگر دوباره اینجا هستم.

 

Ich bin in 5 Minuten zurück
من تا ۵ دقیقه دیگر برمی گردم.

 

Biegen Sie an der nächsten Ecke … ab
سر پیچ بعدی به … بپیچید.

 

می توانیم جایی خالی را با یکی از کلمات زیر پر کنیم :

 

links/rechts
چپ / راست

 

Geradeaus
مستقیم

 

Biegen Sie an der nächste Ecke links ab

سر پیچ بعدی به سمت چب بپیچید.

 

چنانچه شما نیز در ارتباط با این اصطلاحات مثال یا پرسشی دارید ، می توانید در بخش نظرات همین مطلب درج کنید.

 

موفق باشید.