درس نود و نهم – منفی کردن صفت در زبان آلمانی

 

سلام دوستان در این درس می خواهیم با هم بیاموزیم که چگونه یک صفت را می توانیم در زبان آلمانی منفی کنیم.

چنانچه تمامی جزوات و درس های سایت را به ترتیب دنبال کرده باشید ، میدانید که در ابتدا گفته بودیم که می شود در زبان آلمانی دو نوع جملات را منفی کنیم. یا فعل جمله را منفی کنیم یعنی از nicht استفاده کنیم یا اینکه اسم جمله را منفی می کنیم یعنی از kein, keine استفاده میکنیم.

 

اگر هنوز جزوء منفی کردن را مطالعه نکرده اید از لینک زیر اقدام کنید.

 

جزوء منفی کردن جملات

 

و در درس های بعد آمدیم گفتیم چگونه توسط wedernoch جملاتی منفی بسازیم. یعنی توسط قیدها

 

اگر هنوز این درس را مطالعه نکرده اید ، از لینک زیر اقدام کنید.

 

درس نگاهی به مهم ترین حروف ربط و قیدها در زبان آلمانی

 

روش دیگری که می شود اشاره ای به آن کرد ، استفاده از ohne است که آن نیز می تواند جملات ما را به حالت منفی ببرد.

 

برای مثال :

 

Der Gast hat das Lokal verlassen ohne die Rechnung zu bezahlen

مسافر ( مهمان هتل ) کافه را ترک کرد ، بدون اینکه آن صورت حساب را پرداخت کند

 

و اگر بخواهیم همین جمله را توسط روش nicht منفی کنیم

 

Der Gast hat das Lokal verlassen. Er hat die Rechnung nicht bezahlt

مسافر ( مهمان هتل ) کافه را ترک کرد ، او آن صورت حساب را پرداخت نکرد

 

و اگر بخواهیم با kein, keine منفی کنیم.

 

 

Ich habe keine Rechnung bekommen

من هیچ صورت حسابی را دریافت نکرده ام

 

Er hat die Rechnung nicht bezahlt

او آن صورت حساب را پرداخت نکرد

 

شاید برایتان پیش بیاید که کی باید از kein, keine استفاده کنیم و کی از nicht که در جزوء منفی کردن جملات آلمانی به زبان ساده توضیح داده ام.

 

پس تا اینجا فهمیدیم روش های منفی کردن در زبان آلمانی به صورت زیر است :

 

منفی کردن با nicht

منفی کردن با kein, keine

منفی کردن با قیدها و همچنین  wedernoch و همچنین قیدهای مانند nie, niemals, nichts و …

 

حال در این درس خواهیم آموخت که چگونه از طریق منفی کردن صفت ها ، یک جمله را منفی کنیم.

 

ما می توانیم با اضافه کردن پیشوند و پسوند به بعضی از صفت ها آنها را در حالت منفی ببریم

 

اولین پیشوند است که می توانیم به بعضی از صفت ها اضافه کنیم و آنرا به حالت منفی ببریم

 

politisch سیاسی

با اضافه کردن پیشوند a می توان منفی کرد این صفت را

apolitisch غیر سیاسی

 

مثال :

 

Ein apolitischer Mensch

یک انسان غیر سیاسی یا یک آدم غیر سیاسی

 

Ein politischer Mensch

یک انسان سیاسی یا یک آدم سیاسی

 

sozial اجتماعی

در حالت منفی

asozial غیر اجتماعی ، ضد اجتماع بشری

 

typisch ویژه ، مخصوص

در حالت منفی atypisch

غیر معمول ، غیر ویژه ، نا مخصوص

 

Das Vogelmännchen verhält sich atypisch

پرنده نر غیر معمول رفتار می کند

 

پیشوند بعدی des می باشد.

 

 

infiziert واگیر دار ، بیماری زا ، سرایت دار

desinfiziert ضد عفونی ، واگیر دار نبودن

 

interessiert طالب ، خواستار ، علاقه مند

desinteressiert عدم علاقه ، بی علاقگی

 

organisiert سازمان یافته ، متشکل شده

desorganisiert آشفته ، سازمان نیافته

 

orientiert قابل راه یابی

desorientiert غیر قابل راه یابی

 

 

Der Schüler scheint heute so desinteressiert

آن دانش آموز امروز خیلی آشفته و پریشان به نظر میرسد.

 

پیشوند بعدی in است که با اضافه کردن آن به ابتدی بعضی از صفت ها می توانیم آنها را به حالت منفی ببریم

 

diskutabel قابل بحث ، قابل گفتگو ، دارای ارزش برای بحث و گفتگو

indiskutabel غیر قابل بحث ، غیر قابل گفتگو

 

diskret پرده پوشی ، پنهان کاری ، راز داری ، بدون جلب نظر ، با ملاحظه ، ناپیوسته

indiskret بی تربیت ، گستاخ ، بی حیا ، وقیح ، ناجور

 

 

kompetent کارشناس ، خبره ، کاردان ، صاحب نظر

inkompetent بی کفایت ، هیچی ندون ( کسی که هیچ چیز نمیداند )

 

stabil استوار ، ثابت ، محکم ، پابرجا ، پایدار

instabil بی ثبات

 

tolerant با مدارا ، با گذشت ، بردبار ، شکیبا

intolerant بی صبر ، بی گذشت

 

Die politische Landschaft in der Krisenregion bleibt nach wie vor sehr instabil

چشم اندازه سیاسی در بحران های منطقه ، همچنان مانند قبل خیلی بی ثبات باقی ماند.

 

 

پیشوند بعدی ir می باشد که با اضافه کردن آن به ابتدای بعضی از صفت ها ، می توانیم آنها را به حالت منفی ببریم

 

rational معقول ، عاقل ، معقولانه ، عقلی

irrational غیر منطقی

 

regulär باقاعده ، عادی ، منظم

irregulär بی رویه ، بی قاعده

 

real حقیقی ، واقعی

irreal خیالی ، غیرواقعی

 

relevant با اهمیت ، مهم ، حائز اهمیت

irrelevant بی اهمیت

 

religiös مذهبی ، مربوط به مذهب ، متدین ، خدا ترس ، مومن

irreligiös بی دین ، غیر مذهبی

 

reparabel جبران پذیر ، قابل تعمیر ، قابل ترمیم

irreparabel جبران ناپذیر ، غیر قابل ترمیم ، غیر قابل تعمیر

 

Im Internet gibt es viele irreale Spiele

در اینترنت خیلی بازی های خیالی وجود دارد

 

Das Radio ist total kaputt. Es ist irreparabel

آن رادیو کامل خراب شده است ، آن غیر قابل تعمیر است.

 

پیشوند آخر un است که با اضافه کردن آن به ابتدای صفت ها ، می توانیم آنرا به حالت منفی ببریم.

در واقع پیشوندهای قبلی تنها برای آشنایی و آگاهی بود که اشاره ای به آنها کردیم اما این پیشوند un پر کاربردترین

پیشوندی است که توسط آن می توانیم خیلی از صفت ها را به حالت منفی ببریم.

 

beliebt آرزو ، خواسته ، محبوب ، مورد علاقه

unbeliebt غیر محبوب

 

bewusst آگاه ، آگاهانه ، دانسته ، عمدا

unbewusst ناخواسته ، ناخودآگاه

 

ehrlich امین ، درستکار ، راستگو ، صادق

unehrlich متقلب ، نادرست ، کاذب

 

fähig ماهر ، داراى توانايى ، توانا ، قادر ، شايسته ، لايق ، كارآمد , قادر به انجام كارى به خصوص

unfähig ناتوان ، عاجز ، غير قادر ، از كار افتاده , بى لياقت ، ناشايسته

 

endlich پايان پذير ، تمام شدنى

unendlich بيكران ، لاينتاهى ، نامحدود ، بى اندازه بزرگ ، بسيار زياد

 

freundlich مهربان ، رئوف ، صميمى ، خوشرو ، مددكار

unfreundlich خشن ، غير دوستانه ، بدون صميميت و مهربانى ، كج خلق ، نامطبوع

 

geduldig بردبار ، شكيبا ، صبور ، پر تحمل

ungeduldig نا شكيبا ، بى شكيب ، ناصبور ، بى تاب ، بى حوصله ، بى صبر ، بى طاقت

 

geeignet مناسب ، شايسته ، مستعد ، متناسب ، در خور

ungeeignet نا مناسب ، نا شایسته

 

gerecht عادل ، بى طرف ، منصف ، درستكار ، صادق

ungerecht غير منصفانه ، نادرست ، ناروا

 

höflich با ادب ، مؤدب ، با نزاكت ، خوش رفتار

unhöflich بى ادب ، بى نزاكت ، بى تربيت

 

kompliziert مشكل ، دشوار ، پيچيده ، سر در گم

unkompliziert ساده ، صريح ، راحت ، رو راست ، صديق

 

sicher مطمئن ، قابل اطمينان ، اطمينان بخش ، در امان ، ايمن ، بى خطر ، خاطر جمع

unsicher سست ، متزلزل ، بى ثبات ، نامطمئن ، نا امن ، مبهم ، شک برانگيز ، مشكوک

 

schön زيبا ، قشنگ ، خوشگل ، عالى ، مطبوع ، دلپسند ، دلچسب

unschön زشت ، نا زيبا ، ناگوار ، ناپسند ، نامطبوع

 

schuldig مقصر ، گناهكار ، مجرم ، مسئول ، شايسته ى سرزنش

unschuldig بى گناه ، بى تقصير ، ساده ، بى تزوير  ، پاک ، نيالوده

 

verständlich فهميدنى ، مفهوم ، قابل فهم ، دريافتنى ، روشن ، معلوم

unverständlich غير قابل فهم ، ناواضح ، ناروشن ، غير قابل درک

 

zufrieden راضى ، خوشنود ، خوشحال ، قانع

unzufrieden ناراضى ، ناخشنود

 

möglich شدنى ، كردنى ، عملى ، امكان پذير ، ميسر ، محتمل ، ممكن

unmöglich محال ، غير ممكن ، نشدنى  ، ناشايست ، بسيار نامناسب

 

 

چند مثال :

 

Herr Fischer ist bei allen Schülern äußerst unbeliebt

آقای فیشا نزد همه دانش آموزان بی نهایت غیر محبوب است

 

Das kleine Kind ist sich der Gefahren unbewusst

آن بچه کوچک در برابر خطرات ناآگاه است

 

In diesem Restaurant gibt es nur unhöfliches Personal

در این رستواران فقط افراد بی تربیت و بی ادب وجود دارد

 

و اما ما یک پسوند los هم داریم که با اضافه کردن آن به انتهای بعضی از صفت ها ، می توانیم آنها را به حالت منفی ببریم.

 

anspruch ادعا ، حق ، بيان ، تقاضا

anspruchslos كم توقع ، كم ادعا ، قانع

 

نکته : از آنجایی که حرف H در کنار حرف L تلفظشان دشوار می شود برای اینکار حرف s را میان آنها قرار میدهند که راحت تر بشود آنرا تلفظ کرد ، در دیگر صفت ها نیز اگر بین صفت و پیشوند los حرف s بود ، بدانید که به دلیل راحتی در تلفظ آن است.

 

arbeit سعی ، زحمت ، تلاش

arbeitslos  بی زحمت ، بی تلاش ، بی کار

 

erfolg موفقيت ، پيروزى ، توفيق ، كاميابى ، نتيجه ى مثبت

erfolglos نا موفق

 

ergebnis حاصل ، ثمر ، نتيجه ، بازده

ergebnislos بى ثمر ، بى فايده ، بى حاصل ، بى نتيجه

 

freud شاد

freudlos افسرده ، دل مرده ، ناشاد ، كسل

 

hilf مفید

hilflos متحير ، بيچاره ، درمانده ، سرگردان ، سر در گم، محتاج كمک

 

humor شادى آور ، خوش مشرب ، شوخ طبع ، كسى كه در هر جايى باعث خنده و شادى مى شود

humorlos  بی مزاح ، کسی که شوخ طبح و خوش مشرب نیست

 

leb زنده

leblos  

 

sinn حس ، احساس ، هوش ، شعور ، خودآگاهى ، ذات ، نهاد ، سرشت ، جوهره

sinnlos  بيهوده ، پوچ ، بى فايده ، چرند ، عبث ، باطل ، بى مفهوم

 

sprach سخن ، زبان ، صحبت

sprachlos بى زبان ، خاموش ، ساكت ، زبان بريده ، حيرت زده ، مبهوت

 

takt ظرافت و ادب در رفتار و برخورد با آدم ها

taktlos بى ادب ، بى نزاكت ، بى مهابا

 

verantwortung مسئوليت ، عهده ، وظيفه ، عهده دارى

verantwortungslos  بی مسئولیت

 

 

 

Ich habe noch nie in meinem Leben so verantwortungslose Eltern gesehen

من هنوز در زندگی ام اینچنین والدین بی مسئولیتی را ندیده ام

من تا به امروز در زندگی ام والدینی که انقدر بی مسئولیت باشند را ندیدم

 

 

چنانچه شما نیز در ارتباط با این درس ، مثال ، سوال یا پیشنهادی دارید ، می توانید در بخش نظرات همین درس آنرا درج کنید.

 

موفق باشید.